گر بر سر نفس خود امیری مردی
ور بر دگری خرد نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری مردی
پهلوان اکبر غلامی می فرمایند:انسان می میرد، اما انسانیت، هرگز؛ قهرمانان فراموش می شوند اما پهلوانان ، هرگز؛ آدمها و زمانه عوض می شود اما سنت اصیل پهلوانی و صفات نجیب انسانی، هرگز!
پهلوانی به صدای زمخت و چشمان بیرون زده و بازوان قطور و اندام سیکس پک و قلدری و درشتی نیست؛
پهلوانی به قدرت بدن و صلابت تن و زورگویی و رعب آفرینی و خودنمایی و معرکه گیری نیست؛
پهلوانان ، نه به کسی تعرضی می کند و نه آزارش به هیچ مخلوقی می رسد.
پهلوان از تهدید کردن و ترساندن، می ترسد و از نامردی و حق خوری، واهمه دارد و از دل شکستن می هراسد و از ناسپاسی و نمک نشناسی و بی ادبی می پرهیزد.
پهلوان، هم لطافت است و هم قدرت؛ هم راه است و هم سد؛ هم نرم است و هم سخت؛ هم عشق است و هم بغض؛ هم جاذبه است و هم دافعه...
پهلوان، از تهمت و غیبت و دروغ و تجاوز و تعدی و نفاق و نیرنگ و بی عدالتی و استبداد و منیت و خودخواهی، بیزار است و در برابرشان راه سکوت و بی تفاوتی در پیش نمی گیرد، و چون کوه در برابر یاوه گویان و گستاخان و ظالمان و مستبدان می ایستد و حسابشان را کف دستشان می گذارد.
پهلوان، زبان در کام می گیرد تا آبرویی ریخته نشود و هست و نیستی بر باد فنا نرود؛ اما آنگاه که شمشیر انتقام از نیام بیرون کشد، آه مظلوم می ستاند و تا حق را به حق دار، نرساند بر زمین نمی نشیند، و در این راه مقدس، غریبه و آشنا برایش یکیست و هیچ تفاوت و توفیری ندارد.
پهلوانان ، مدال آزادگی بر سینه دارد و تاج انسانیت، بر سر؛ حریتش را نمی توان خرید و حق طلبی اش را نمی شود ندید